ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
این روز ها میشود فهمید
تحمل گرسنگی و تشنگی
چقدر آسان تر از این است
که یک دنیا حرف داشته باشی و نتوانی
روزه ی سکوتت را بشکنی
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
“خدایا”
چه کرد روزگارت با من
که دیگر گریه ام
آرام نمیکند مرا… ؟؟
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
میان انکار های تو
برای همیشــه گــُم شد
.
آن خیالی که از دوست داشتنِ تو،
ساخته بودم
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
قهوه،
بادام،
شکلات،
…
همه تلخی ها را چشیده ام،
هیچکدام قدر نبودنت
تلخ نبودند
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
هزاران حرف گره خورده درگلو
یک ذهن خالی از هرآنچه غیر توست
یک زبان پرازتکرار نام تو
یک دل لبریز از عشق تو
اینگونه همه چیزم را از آن خود نموده ای
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
به یمن آمدنت
ادا خواهم کرد نذر بارانی ام را
گل های سرخ
پروانه های رنگی
شقایق های عاشق رابه بارش مهربانی می برم
بوسه خواهم زد
بر وعده ی حضورت
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
بعضی ها را
بدرقه کنید حتی اگر لایق بدرقه نباشند..
بدون کنار زدن پنجره..بدون سربرگرداندن به عقب..
بعضی ها را
بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه ی خودشان…
حتی اگر مطمئن باشید روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت…
زخم های خاطراتشان را ببندید…بودن های ناروایشان را بشویید..
غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید و بگذارید به هر کجا که باید بروند،بروند…
بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند…
برایشان گریه کنید…سوگواری کنید..وبدانید
این از دست دادنی ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها…
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
همیشه خوشبختی در بودن نیست
شاید برای من مردن بهترین خوشبختی دنیاست
ازامروز برای نبودنم دعا کن
شاید درآسمان کسی آمین گوی این دعا باشد
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
گاهی چتر را
باید دست باران داد
روی سر خودش بگیرد
و ما جایش گریه کنیم
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
ازامشب
دستهایم رو به خداست
میخواهم دستانم را به درب ملکوتیش برسانم
بکوبم بکوبم وبازهم بکوبم بردررحمتش
میخواهم شکایتت را به خدایم بکنم
ازظلمهایت بگویم
ازخودخواهیهایت
ازامشب میخواهم دعا بخوانم
برای رفتنت نداشتنت نبودنت
میدانم خدایی که خالق من است صدایم را می شنود
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
برگ جدیدی ازدفتر زندگیم را باتو سیاه میکنم
نگاهم میکنی و درعمق چشمانم ازعشق میخوانی
میگویی دوستت دارم
ومن با دستان لرزان می نویسم
آمدتا خاطراتی برایم بسازد و بازبرود
دفترم را می بندم
قلمم را به گوشه ای دور می اندازم
و درسکوت نگاهت میکنم
میدانم خسته خواهی شد
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
مرهمی میخواهم برای زخمهای بیشمارم
چیزی شبیه فراموشی
تاشاید درگذرروزگار
فراموش کنم
جاهای باقیمانده برجانم
جای کدامین ناجوانمردی توست
ـــــــــــــــــجملات عاشقانه تنهاییـــــــــــــــ
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: داستان ، حرفهای مدیر وب سایت ، عکس ها ، ،
برچسب‌ها:
<-PollName->
آمار
وب سایت: